نوروز یعنی هیچ زمستانی ماندنی نیست اگر چه بلندترین شبش یلدا باشد ا
سکوت دردناک است اما در سکوت است که همه چیز شکل میگیرد و در زندگی ما لحظه هایی هست که تنها کار ما باید انتظار کشیدن باشد.
یارو می ره امتحان گواهی نامه بده چند بار رد میشه بعد تو راه پلیس جلوش رو می گیره می گه گواهی نامه یارو می گه دادین كه می خواین؟
اگه زندگیم در یه کاسه آب خلاصه می شد :: عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود :: در دل دردیست از تو پنهان که مپرس :: :: در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟ :: شکر خدا نشد که عاشقت شوم :: گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری :: وقتی خداحافظی میکنیم :: اشک خیمه زده بر صفحه ی چشم نگرانم :: احساس تو چون طراوت باران است :: من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم :: بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد :: انسانهای پاک و ساده را با تمام وجود دوست دارم :: تا چند نظر به روی مهتاب کنم / خود را به هوای دیدنت آب کنم :: این روزها هوای مرا نداری ، خفه نمیشوی ؟ بی هوای من ! :: خواب دیدم که دلم بند تو بود / خواب من تعبیر لبخند تو بود :: باز هم از یاد تو ، شعله به پا خواسته / آتش سرخش ز نور ، قلب من آراسته :: دل صدچاک ما را تیغ ترحم بدرید / دل ما را به همان قیمت ارزان بخرید :: زندگی چیدن سیبی است که یاید چید و رفت :: قلبم فدای عزیزی که دنیایی از دلتنگی را به امید یه لحظه دیدنش به جان میخرم :: فرشته مهربون از آسمون اومد پایین و گفت: :: با نگاهی هرس کن علف های هرز دلتنگی ام را . . . :: باز هم از چشمه لبهای من/تشنه ای سیراب شد سیراب شد :: نه سرو و نه باغ و نه چمن می خواهم :: آنکه باید بسوزد و بسازد منم / آنکه دائم بی تو میسوزد منم :: هر لحظه در کنار منی عاشقانه تر :: ای داد دوباره کار دل مشکل شد :: زندگی سخت است تو آسان بگیر :: پر است خلوتم از یاد عاشقانه ی او / گرفته باز دل کوچکم بهانه ی او :: هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم :: قلب تنها چیزی است که شکسته اش هم کار میکنه :: هنوز هم از تمام کارهای دنیا ، دلبستن به دلت بیشتر به دلم میچسبد :: زخم که میخوری ، مزه مزه اش کن ، حتما نمکش آشناست ! :: من را از هر طرف نگاه کنی ، عاشق تو از آب در می آیم ! :: قلب کال من در فصل دست های تو می رسد :: بند دلم را به کفش هایت گره زده بودم که هرجا رفتی دلم را با خود ببری دختران مانکن در شیراز+عکس
خدایا....... دستانم خالی اند ودلم غرق در آرزوها............ یا به قدرت بی کرانت دستانم را توانا گردان............. یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن................
اما امروز حتی کبریتی هم روشن نمیکنم تاببینم او کجاست و با کیست............. روزی که به دنیا آمدم در گوشم خواندند اگر می خواهی در دنیا خوشبخت شوی همه را دوست بدار..... ....حال که دیوانه وار دوستش دارم می گویند فراموش کن!!!!!!!
آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای: خش خش برگ ها.............................. همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید: دوستت دارم.....................................
اگه احساسی بود بازم برای تو بود.... ومن قانع به یه نگاهت بودم........نگاهی که همیشه یه چیزی شبیه غم غریب یا یه غروب پاییزی توش بود ......... یه حسی بهم میگفت باهات نمی مونه وحالا نمیدونم حرفات رو باور کنم یا کارات رو....... دل به کلمات عاشقانت بسپارم یا از کارای نا مهربونت دلگیر بشم....... می بینی هنوز هم برنده ی این بازی تویی و هنوزم دل من نمیخواد مرگ عاطفه هارو باور کنه.......
فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی! اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی! گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی ! از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی! چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور! چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی! صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید! اشکهایم را همه دیدند! آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم! گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ، فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است! حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم ! اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم ! اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست! آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم ! گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!
ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ برلب داشته باشم ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم
افسوس مي خورم ....چرا؟چرا با رفتن تو............. بهار مي آيد ؟...آمدي در سرماي زمستان... به سردي زمستان بودي..... به غم انگيزي شبهاي تنهايي..... به خشکي برف ...مي روي..... بهار مي ايد ... به نظر معامله خوبي است....اميد ان دارم بهار گلي بر چهره ات بنشاند ... چه اميد مبهمي...گردش روزگار خطا ندارد ....زمستان هيچ گاه بهار را نمي بيند...
وقتي تمام غمهاي عالم در دلم نشسته است، وقتي احساس مي کنم دردمند ترين انسان عالمم... وقتي تمام عزيزانم با من غريبه مي شوند... و کسي نيست که حرمت اشکهاي نيمه شبم را حفظ کند... وقتي تمام عالم را قفس مي بينم... بي اختيار از کنار آنهايي که دوسشان دارم.. بي تفاوت مي گذرد...
من در این دلواپسی ها نشسته ام تنها.... می خواهم با تو سخن بگویم.... می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه ببینم... می خواهم هر چه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم می شود... شعر هایم ناتمام ماندند...اسیر دلتنگی شدم من... و خواب مرا به رویای با تو بودن می رساند... کاش خیابان های شلوغ سهم ما نبود... اما..غصه ای نخواهم خورد...اشکهایم را برای شانه های تو ذخیره خواهم کرد... حرف های ناتمامم را به روی دیوار قلبم حک می کنم و با دیدنت همه را تکمیل می کنم... پاییز از راه می رسد و ما دوباره به بودن و رسیدن به انتهای جاده ی سرنوشت می اندیشیم...
توراحس میکنم هردم...
با سلام.به دنیای لوکس بلاگ و وبلاگ جدید خود خوش آمدید.هم اکنون میتوانید از امکانات شگفت انگیز لوکس بلاگ استفاده نمایید و مطالب خود را ارسال نمایید.شما میتوانید قالب و محیط وبلاگ خود را از مدیریت وبلاگ تغییر دهید.با فعالیت در لوکس بلاگ هر روز منتظر مسابقات مختلف و جوایز ویژه باشید. |
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید
Home
|
| |
نام : | |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 7
بازدید کل : 1277
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1